اشعار اعلامیه ترحیم

آگهی ها ی مجالس ختم را معمولا با اشعار اعلامیه ترحیم در ابتدا این اطلاعیه به اطلاع عموم میرسانند . این اشعار معمولا در وصف عزیز درگذشته میباشد که به بیان حال متوفی یا بازماندگان میباشد که در وصف فرد متوفی نامیده میشود .

اشعار اعلامیه ترحیم در وصف پدر

صفا از خانه و روح از بدن رفت

پدر مهربانم از میان رفت

غم هجران او را با که گویم

که چون پروانه‌ای از شعله ها رفت

مردان خدا

 در سوگ پدر:

مردان خدا چه با صفا می میرند

دلباخته در راه خدا می میرند

گویی که رسیده حکم آزادی شان

خندان لب و با میل و رضا می میرند

باور

در سوگ پدر:

ناگهان رفت از برم، هرگز نباشد باورم

تا بمیرم از فراقت، دل بسوزد، پدرم

همچو شمعی سوختی، با کس نگفتی درد دل

پیش رویم جان سپردی، کی رود از خاطرم؟

بسوخت

در سوک پدر:

سینه‌ام در دل شب، مثل پروانه بسوخت

خبر مرگ پدر، خانه و کاشانه بسوخت

حسرت مهر پدر، در دل ما کاشت، فلک

آشنا را چه بگویم، دل بیگانه بسوخت

قمر

در سوک پدر:

روشنی بخش دل هر با هنر باشد پدر

بهترین سرمایه از بهر پسر باشد پدر

کس نمی‌داند مقامش را بجز یزدان پاک

آسمان زندگانی را قمر باشد، پدر

طپش

در سوک پدر:

پدر یعنی طپش در قلب خانه

پدر یعنی تسلط بر زمانه

پدر احساس خوب تکیه بر کوه

پدر یعنی تسلی، وقت اندوه

پدر یعنی ز من نام و نشانه

پدر یعنی فدا گردیده ی افراد خانه

پدر یعنی غرور مستی من

پدر یعنی تمام هستی

غمناک رفتی

جوان نازنین، در خاک رفتی

از این دنیای غم، غمناک رفتی

زدی آتش به جان دوستداران

چو گل پاک آمدی و پاک رفتی

به جای جوان نازنین می‌توان (خواهرم/ دخترم/ مادرم / پدرم) (ای نازنین) استفاده کرد

دیدار به قیامت

در سوگ پدر:

دلتنگ تر از هر شب و هر روز شدم من

بی مهر پدر، شمع پر از سوز شدم من

تقدیر مرا بی سر و سامان و سپر کرد

محروم ز دیدار گل روی پدر کرد

سخت است که دیدار رود تا به قیامت

رویاست پدر، آید از این در به سلامت

شب را به خیالش به سحرگاه رسانم

از حکمت الله دگر هیچ ندانم

بی پسر و بی پدر

 در سوک پدر:

دیدی منت گذاشته‌ام بی پسر، پدر

 رفتی تو هم گذاشتیم بی پدر، پدر

ای جان سپرده در وطن خویشتن غریب

 وی مانده با همه پدری بی پسر، پدر

گفتم عصای تو باشم، ولی چه سود

 پایم به گل فرو شده، خاکم به سر، پدر

ما را یتیم هشتن و ساز سفر چه بود؟

 خوش می‌روی برو که سفر بی خطر، پدر

آهسته تا ببینمت این یک سفر، که نیست

 آهنگ بازگشت تو از این سفر، پدر

من آرزوی دیدن روی تو داشتم

رفتی و ماند داغ توام بر جگر پدر

تو آرزوی دیدن من می‌بری به خاک

 من هم تو را به خواب ببینم مگر، پدر

چون باغبان به خون جگر پروراندیم

 ای از نهال سعی نچیده ثمر، پدر

زخم زبان خلق شنیدی برای من

 نفرین به خوی مردم بیدادگر، پدر

آوخ! که کرد بازی ایام غافلم

 تا باخبر شوم، ز تو آمد خبر، پدر

اهل گذشت بودی و بخشنده و کریم

 جرم پسر ببخش و ز من درگذر، پدر

جانم به ماتمت رود از جان به در، ولی

 داغ توام نمی‌رود از دل به در، پدر

کوه ار شوم به صبر و توانایی و شکیب

 داغ تو کوه را بشکاند کمر، پدر

تنها نه من، که اهل هنر بی پدر شدند

 ای بی پدر گذاشته اهل هنر، پدر

آن روز روزی من بی خانمان مباد

 کآیم به خانه وز تو نبینم اثر، پدر

من بودم و امیدی و باقی ملال عمر

 آن نیز هم تباه شد اکنون دگر، پدر

پر بر فلک گشودی و طوفان روزگار

 کرد آشیان ما همه زیر و زبر، پدر

چون شمع با تبسّم شیرین گداختی

 تا همنفس شدی به نسیم سحر، پدر

پیش از طلوع فجر شب قدر سوی عرش

 روح تو با ملائکه بگشود پر، پدر

از تنگنای حادثه جُستی مفر ولی

 داری فراز عالم بالا مقر، پدر

کی مرده ای که نام تو زنده است جاودان

 ای در جهان به نیکی و بخشش سمر، پدر

جاودان

در سوک پدر:

من آرزوی دیدن روی تو داشتم

 رفتی و ماند داغ توام بر جگر، پدر

تو آرزوی دیدن من می‌بری به خاک

من هم تو را به خواب ببینم مگر، پدر

جانم به ماتمت رود از تن به در، ولی

داغ توأم نمی‌رود از دل به در، پدر

کوه ار شوم به صبر و توانایی و شکیب

داغ تو کوه را بشکاند کمر، پدر

کی مرده ای که نام تو زنده است جاودان

خوش می‌روی برو که سفر بی خطر، پدر

بی تاب

 در سوک پدر:

در کنارم، شب و روز بی‌تاب بود

غافل از او، چشم من در خواب بود

تا شدیم بیدار و مشتاق پدر

او به خواب و چهره‌اش در قاب بود

نقش تو

در سوگ پدر:

پدرم نقش تو اگر از میانه برخاست

اندوه تو جاودانه بر پاست

هیچ کس

در سوگ پدر:

شب آخر چه صمیمانه نگاهی کردی

من صمیمانه دلم سوخت و تو آهی کردی

بین خوبان جهان هیچ کس مثل تو نیست

پدرم هیچ زمان، هیچ کس، مثل تو نیست

شکسته

در سوگ پدر و مادر:

وقتی ز دست ما و نماند از برای ما

غیر از غمی ، شکسته دلی، جان خسته ای

تو مرغ جاودان بهشتی شدی ولی

داند خدا که پشت پسر را شکسته ای

 تاج سر

در سوگ پدر:

من تاج سر ندارم

دیگر پدر ندارم

می سوزم از هجران بابا

ز تن شده قرارم

که من پدر ندارم

جانم شود قربان بابا

قاب عکس

در سوگ پدر:

دلم پر ز غم و درد است ای وای

هوای خانه مان سرد است ای وای

پدر رفت و از او جز قاب عکسی

نمانده، در کنارم نیست ای وای

 جگر می سوزد

در سوگ پدر:

غم مرگ پدر کوچک غمی نیست

جگر می سوزد و درد کمی نیست

پدر زیبا گل باغ وجود است

که بی او زندگی جز ماتمی نیست

 آماده سفر

در سوگ پدر:

روی یک تخت چوبی، بد حال، چشمهایی که گودتر می شد

اشکهایی که حلقه می بستند، قرصهایی که بی اثر می شد

صبح یک روز گرم تابستان، آخرین سرفه در فضا پیچید

آخرین برگ از درخت افتاد، پدر آماده سفر می شد

پی نوشت: مصرع سوم ظاهرا باید صبح یک روز سرد زمستان باشد که با افتادن برگ از درخت جور در بیاید.

بار سفر

در سوگ پدر:

پدر خوبم،

تو مسافر امتداد زندگیمان بودی

که بار سفر را بی خبر بر دوش خسته ات نهادی

و رفتی

سایه ای بودی و پناهی

و ما مغرور به داشتن تو

مرثیه خوان

در سوگ پدر:

صد بار خدا مرثیه خوان کرد مرا

در بوته ی صبر امتحان کرد مرا

هرگز نشکست پشتم از هیچ غمی

جز مرگ پدر که ناتوان کرد مرا

بنال

در سوگ پدر:

بنال ای دل که من بابا ندارم

به سر آن سایه طوبی ندارم

بنال ای دل شدم تنهای تنها

انیس و مونس شب‌ها ندارم

بنال ای دل که شادی از دلم رفت

چو غنچه خنده بر لب‌ها ندارم

 امر خدا

اشعار مراسم ترحیم ، گرد آوری شده توسط وب سایت ایران ترحیم

 در سوگ پدر:

افسوس، صد افسوس پدر از کف ما رفت

آن گوهر تابنده و پر مهر و وفا رفت

ما را نبود چاره به جز صبر در این غم

با حکم خدا آمد و با امر خدا رفت

پایان درد

در سوگ پدر:

چه شبها تا سپیده درد کشیدی

ندای یا علی، یا رب کشیدی

بخواب آرام، پدر جان در مزارت

که پایان شد تمام دردهایت

مرشد کامل

در سوگ پدر:

با صفا مردی از این دنیا گذشت

یا علی گفت و چه بی پروا گذشت

دوستان اندر عزایش اشک ریز

مرشدی کامل، علی گویان گذشت

نور دیده

در سوگ پدر:

گفتی پدر به من، که تویی نور دیده‌ام

من نور دیده، جز تو کسی ندیده‌ام

بسیار درد و غم که تو با جان خریده ای

با غم نشسته ای که من از غم رهیده‌ام

راحت جان

در سوگ پدر:

آن کس که مرا روح و روان بود، پدر بود

آن کس که مرا راحت جان بود، پدر بود

افسوس که رفت از سرم، آن سایه رحمت

آن کس که برایم نگران بود، پدر بود

 قد رسا

در سوگ پدر:

پنهان به خاک گشت چو قد رسای تو

غمگین مباش، در دل ما هست جای تو

از مرگ ناگهانیت ای نازنین پدر

بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو

 سایه خدا

در سوگ پدر:

چون سایه ی رب بر سر ما سایه پدر بود

برسایه ی رب در صحف همسایه پدر بود

ایزد چو بفرمود که او رب صغیر است

در دفتر عشق آیه و سرمایه پدر بود

در گرانبها

در سوگ پدر:

پدر در گرانبهایی است که بودنش در کنارت، زندگی بخش است،

وقتی در کنارت نیست، به خود می آیی و می دانی که چه گوهر گرانبهایی را از دست دادی

و آنچه می ماند، خاطرات یاد و نامش، و افسوس نبودنش!

اشعار اعلامیه ترحیم در سوگ مادر :

گردش ایام

در سوگ مادر:

ای مادر غمدیده نداری
خبر از گردش ایام
چه آمد بر سر من

من تازه جوان بودم
و اندر چمن حسن
نشکفته فر ریخت
همه بال و پر من

شمع شبستان

برای سنگ قبر و سوک مادر:

من گُلم، مادر گلستان من است
من تنم، مادر تن و جان من است

در میان ناامیدی‌های عمر
مادرم، شمع شبستان من است

گلبانگ اذان

در سوک مادر:

الگوی جان، مادر ما رفت
سلطان محبت، از بر ما رفت

آن نور شب، از خانه ما رفت
گلبانگ اذان، از غروب ما رفت

گل بانوی مهر از بین ما  رفت

غمناک رفتی

جوان نازنین، در خاک رفتی
از این دنیای غم، غمناک رفتی

زدی آتش به جان دوستداران
چو گل پاک آمدی و پاک رفتی

به جای جوان نازنین می‌توان (خواهرم/ دخترم/ مادرم / پدرم) (ای نازنین) استفاده کرد

کنیز فاطمه

جهت سوگ مناسبت با افراد مذهبی:

عمری تو کنیز فاطمه بودی و رفتی
از محنت ایام، نیاسودی و رفتی

ای مادر عشق و عاطفه، از تو بعید است
بر ما درِ رنج و غم تو بگشودی و رفتی!

همچو پدر

در سوگ مادر:

مهربان مادر من ، همچو پدر بود مرا

مایه مهر و مباهات جهان بود مرا

همه ی عمر نیاسود به غمخواری من

چونکه در شادی و غم همچو پدر بود مرا

لالایی‌ات

در سوگ مادر:

مثل یک طفل خواب آلود
من محتاج آغوشم

از اون لالایی‌ات مادر
بخوان بازم توی گوشم

هم نفس

در سوگ مادر:

باز آمدم که شکوه کنم از غم فراق
و ز بانگ ناله، روح ترا با خبر کنم

مادر! غم تو هم نفسم شد بجای تو
با این غم بزرگ، چه خاکی به سر کنم؟

غم مرگ

در سوگ مادر:

جان پسر فدای تو، ای مادر عزیز
کی دانی از فراق، چه ها بر پسر گذشت؟

هر لحظه ای که در غم مرگت ز ره رسید
با سوز آه آمد و با چشم تر گذشت

پیام مرگ

در سوگ مادر:

غمخانه است سینه ی من در فراق تو
آن کس که هست از غم من باخبر، خداست

آگه نبودم از غم بی مادری، ولی
مرگت پیام داد که: بی مادری بلاست

شکسته

در سوگ پدر و مادر:

وقتی ز دست ما و نماند از برای ما
غیر از غمی ، شکسته دلی، جان خسته ای

تو مرغ جاودان بهشتی شدی ولی
داند خدا که پشت پسر را شکسته ای

منزل مبارک

در سوگ مادر:

مادر! بخواب خوش، که ز یادم نمیروی
جانم فدای تو ، منزل مبارکت

مادر بخواب، کعبه ی  من، خاک کوی تست
قربان خاک کوی تو، منزل مبارکت

عصر

در سوگ مادر:

عمری صبور، درد کشیدی، چه بی صدا
یک روز عصر پریدی، و چه بی صدا

راحت بخواب! گل نیلوفری، بخواب
ما مانده ایم و غربت بی مادری، بخواب

صفای مادر

در سوگ مادر:

لذت هر زندگانی را صفای مادر است
سینه ام آکنده از مهر و وفای مادر است

عالمی در وصف او هرگز نمی گیرد قرار
چون بهشت جاودانی زیر پای مادر است

بهانه

 در سوگ مادر:

دلم پر از بهانه های مادره
به کی بگم توی دلم چی میگذره

ای وای از این غم، فریاد ازاین غم

عطر مادر

جهت سالگرد:

یک سال است که عمارت پدری ام، عطر مادری ندارد!

بی صدا

در سوک عزیزان:

عمری صبور، درد کشیدی، چه بی صدا
یک روز صبح زود، پریدی، چه بی صدا

راحت بخواب، ای گل نیلوفری، بخواب
ما مانده ایم و غربت بی مادری، بخواب

ذاکر حق

در سوگ مادر:

افسوس دگر مادر شیرین سخنم در بر ما نیست
آن گوهر یک دانه پر مهر و وفا در بر ما نیست

آن سنگ صبور، ذاکر حق تا دم آخر
افسوس و صد افسوس دگر سایه او بر سر ما نیست

فدای مادر

در سوگ مادر:

ای مادر عزیز، که جانم فدای تو
قربان مهربانی و لطف و صفای تو

هرگز نشد محبت یاران و دوستان
هم پایه محبت و مهر و وفای تو

مهرت برون نمی‌رود از سینه‌ام که هست
این سینه خانه تو و این دل سرای تو

ای مادر عزیز که جان داده ای مرا
سهل است اگر که جان دهم اکنون برای تو

گر بود اختیار جهانی به دست من
می‌ریختم تمام جهان را به پای تو

رضای خدا

برای مجالس مداحی:
جهت سوگ مادر:

ای مادر عزیز که جانم فدای تو
قربان مهربانی و لطف و صفای تو

هرگز نشد محبت یاران و دوستان
هم پایه محبت و لطف و وفای تو

مهرت برون نمی‌رود از سینه‌ام که هست
این سینه خانه تو و این دل سرای تو

تو گوهر یگانه دریای خلقتی
که اندر جهان کسی نشناسد بهای تو

مدح تو واجب است ولی کیست آن کسی
کاید برون ز عهده مدح و ثنای تو

ای مادر عزیز که جان داده ای مرا
سهل است گر که جان بنمایم فدای تو

خشنودی تو مایه خشنودی خداست
زیرا بود رضای خدا در رضای تو

هر بهره ای که برده‌ام از حُسن تربیت

باشد ز فیض کوشش بی منتهای تو

تنها همان تویی که چو برخیزی از میان
هرگز کسی دگر ننشیند به جای تو

گر جان خویش هم ز برایت فدا کنم
کاری بزرگ نیست که باشد سزای تو

گر بود اختیار دو عالم به دست من

می‌ریختم تمام جهان را به پای تو

عفو

در سوگ مادر:

فلک بردی ز کف صبر و قرارم
زدی آتش به قلب داغدارم

ز درگاهت خدایا عفو و رحمت
برای مادر خود خواستارم

گل سرسبد

در سوگ مادر:

تو گل سر سبد باغ جهانی مادر
من فدایت که سراپا همه جانی مادر

جان نمایند فدای تو از آن خلق جهان
که به تایید جهان، جان جهانی مادر

جز خدا با همه خلقت چو بسنجند تو را
باز ببینند که تو بهتر از آنی مادر

بارش رحمت

در سوگ مادر:

مادران بارش رحمت خدایند
مادران جلوه ایمان و صفایند (رضایند)

مادران در همه حال کارگشایند
مادران مظهر پیمان و وفایند

البته در این مطلب می توان به جای مادران، پدران قرار داد

شور و حال

در سوگ مادر:

عمری که هست فانی، قدر و بها ندارد
باغی که گشت بی گل، سیر و صفا ندارد

مادر که بزم ما را، می داد شور و حالی
رفت از جهان و دیگر، کاری به ما ندارد

چون مهر

در سوگ مادر:

چون مهر، بـزرگ و بی نشانی مادر
آرام دل و عزیز جانی مادر

ای کاش همیشه جاودان می بودی
آن قدر که خوب و مـهربانی مادر

نگاه خسته

در سوگ مادر:

قربان نگاه خسته ات، مادر جان
لبخند به گل نشسته ات، مادر جان

چه شبها تا سپیده، درد کشیدی
ندای یا علی (ع)، یا رب کشیدی

تقریر

در سوگ مادر:

نازنین مادر خوبم! چه بگویم
که زبان لایق تقریر تو نیست

معلم

در سوگ معلم:

عمری به ره علم قدم بنهادم
در محنت تعلیم به پا اِستادم

شادم که جوانان پژوهنده علم
تحویل به اجتماع ایران دادم

خالی است

در سوگ مادر:

مادرم جای تو خالیست به کاشانه ما
غمت آتش زده بر این دل دیوانه ی ما

شمع این محفل ما بودی و خاموش شدی
بعد تو رفته صفا دیگر از خانه ما

اشعار مراسم ترحیم ، گرد آوری شده توسط وب سایت ایران ترحیم

گرانمایه

در سوگ مادر:

رفتی از من مهر گسستی مادر
با رفتن خود دلم شکستی مادر

افسوس که بودی و ندانستم من
ای در گرانمایه چه هستی مادر

اشعار اعلامیه ترحیم در سوگ عزیزان

چه خوش باشد در این دنیای فانی
به خوش نامی نمودن زندگانی

که بعد از ما بسی گردش کند چرخ
نماند جز نکونامی نشانی

خوشا آن کس که نیکی حاصل اوست
پیاپی عشق یزدان در دل اوست

خوشا آن کس که بعد ترک دنیا
بهشت جاودانی منزل اوست

آتش هجران تو همچون سپندم می کند
پر ز ناله همچو نی بند بندم می کند

داغ سنگینی که بر دل دارم از هجران تو
تا قیامت بر غم تو پای بندم می کند

در سوک توام ناله ز عیوق گذر کرد
داغ تو، دل سوخته را سوخته تر کرد

آهی که به یادت ز دل زار بر آمد
از کوه گذر کرد و بر افلاک اثر کرد

گلها همه سر ز خاک بیرون آرند

الا گل من که سر فرو برده به خاک

تو در وادی سپیدارها، چه می دیدی
که چون نسیم، به آن سمت (سبزه) کوچیدی

به سوگ غمبار تو خورشید، گریه سر داد
در آن غروب که بر روی مرگ، خندیدی

ز کف یاران، گل زیبای ما رفت
انیس و موس شب‌های ما رفت

دریغ و آه از درد جدایی
صفای زندگی از بین ما رفت

تویی که دلت دریایی از عشق بود و امید، بودنت دنیایی از کرامت بود و نوید،

وجودت معنا گر تواضع، نگاهت روشنگر خانه دل و کلامت حکایت گر شیرینی‌های زندگی
بود و روحت چون پرنده ای پر کشید و غم و اندوه و ماتم را به جای نهاد.

با نبودن تو خانه دلمان رنگ دیگری به خود گرفت، گرد انتظار دیدار دوباره تو تمامی
چهرمان را فرا گرفت آخر تا کی آه کشیدن را بهانه ای برای آغاز بیان تمامی خاطرات گذشته
در سینه حبس کنیم.

به کدامین واژه بسرایم نغمه غم انگیز فراق را که اگر تا ابد چشمهایمان بگرید.
و سینه‌هایمان از غم این جدایی بشکافد باز هم تسلی نخواهد یافت.

مرگ را گریزی نیست، همه باید رهرو این راه بی بازگشت باشیم، اما سخت است جدائیهای
نا خواسته و دشوار است وداع یاران صمیمی آنهایی که همواره طنین دلنواز صدایشان
نوازشگر دلهاست و عطر یاد حضورشان آرام بخش دیدگان چشم به راه.

سینه‌ام ز آتش دل و غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت

آنکه بغضی در گلو، چون بغض طوفان داشت، رفت
نغمه‌ای شیرین‌تر از آوای باران داشت، رفت

گرچه او را این چنین پروای جان دادن نبود
او که عمری حسرت دیدار جانان داشت، رفت

اشعار مراسم ترحیم ، گرد آوری شده توسط وب سایت ایران ترحیم

در سوگ برادر:

برادر رفتی و یادت بجا ماند

میان سینه‌ها نامت بجا ماند

برادر رفتی و با من چه کردی؟
مرا دست غروبِ غم سپردی

اتاق قلب من بی تو چه سرده
تمام لحظه هام لبریز درده

برادر رسم دنیامون همینه
خدا از بین ما گل رو میچینه

ای دریغا از جفای روزگار بی وفا

من نگین انگشتری، گم کرده‌ام

در میان چاه جور و حمله گرگ اجل
یوسفی در وادی ناباوری گم کرده‌ام

حافظا دیدی که کنعان دلم بی ماه شد

تا ابد با اشک غم کوه امیدم کاه شد

گفته بودم یوسف گم گشته باز آید ولی

یوسف من تا قیامت هم‌نشین چاه شد

گریه بر درد فراوان نکنم پس چه کنم؟

ناله از سینه سوزان نکنم پس چه کنم؟

من که اندر ملا عام نکردم زاری
گریه در این شب پنهان نکنم پس چه کنم؟

من که از داغ عزیزی دلم سوخته است
ناله از این دل سوزان نکنم پس چه کنم؟

من که از شکستن دل به کسی دم نزدم
گریه بر این گل بی‌جان نکنم پس چه کنم؟

هرچه دیدم ز غم اظهار نکردم به کسی
گریه بر درد فراوان نکنم پس چه کنم؟

چون قصه‌ی عشق، نقش دفتر شد و رفت

چون لاله‌ی نو شکفته، پرپر شد و رفت

حالا که بهار می‌رسد، صد افسوس
آن لاله‌ی سرخ چون کبوتر شد و رفت

نقل از سایت شراره های آفتاب

از خون دلم، دو دیده را، تر بکنم

این عمر، چگونه بی تو، من سر بکنم

در خاطر من، بهار بی‌پاییزی
من مرگ تو را، چگونه باور بکنم؟

نقل از سایت شراره های آفتاب

او که دائم بر لبش لبخند بود
قلب او با قلب ما پیوند بود

در رفاقت، در سخاوت، در صفا
به راستی در هر محفل و مجلس زبانزد بود

رحمت حق به روح پاکت باد
که ز محنت سرای تن رَستی

 تو شدی فارغ از غم دنیا
دوستان را ز ماتمت خَستی

زندگی دفتری از حکمت اوست
فقط دو سه برگی، تو ورق خواهی زد
مابقی، قسمت و تقدیر!

شب است و من اسیر کوچه های پر دردم
فقیر و خسته به دنبال گمشده‌ام می‌گردم
ای ماه پس کجا مانده‌ای؟
به اعتبار تو فانوس نیاوردم!!! ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی
چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی 

تو که آتشکده‌ی عشق و محبت بودی
چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدی

امشب ای ماه به درد دل من تسکینی
آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی

کاهش جان تو من دارم و می دانم
که تو از دوری خورشید چه ها می بینی

زندگی تکرار فرداهای ماست
می رسد روزی که فردا نیستیم

آنچه میماند فقط نقش نکوست
نقش ها می ماند و ما نیستیم

گفتمش بی تو دلم می گیرد،گفت با خاطره ها خلوت کن

گفتمش خنده به لب می میرد . گفت با خون جگر عادت کن

گفتمش با که دلم خوش گردد. گفت غم را به دلت دعوت کن

گفتمش راز دلم را چه کنم . گفت با سنگ دلم صحبت کن …

چه غریبانه بزیست
چه غریبانه بخفت
این همه درد کشید
به کسی آخ نگفت

آرام رفتی
ولی طوفان به پا کردی!

روی هر سینه، سری گریه کند، وقت وداع
سر ما وقت وداع، سینه دیوار گریست

 رفتی کجا که به دل جا گرفته‌ای؟دل جای توست، گرچه دل از ما گرفته‌ای

ای روشنایی دیده، ببین اشک روشنم
تصمیم اگر به دیدن دریا گرفته‌ای

ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی
چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی 

تو که آتشکده‌ی عشق و محبت بودی
چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدی

امشب ای ماه به درد دل من تسکینی
آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی

کاهش جان تو من دارم و می دانم
که تو از دوری خورشید چه ها می بینی

تو ای لطیف‌ترین شعر عاشقانه من
بیا که بی تو صفا می‌رود از خانه من

پس از تو در شب اندوه بار تنهایی
فسرد بر لب خاموش من ترانه من

من آن پرنده گم کرده جفت غمگینم
که در حریق بلا سوخت آشیانه من

در انتظار بهاران نشستنم عبث است
که از سموم خزان خشک شد جوانه من

دلم شکست و در آتش نشست و پرپر شد
ز بی تفاوتی مردم زمانه من

هجوم یاس مرا در سکوت می‌فرسود
اگر نبود امید تو پشتوانه من

چگونه رفت ز یاد تو آن شبان عزیز
که تکیه داشت سر کوچکت به شانه من

طراوت گل و سکر شراب هدیه توست
مرو که بی تو صفا می‌رود ز خانه من

همسر (پدر) (مادر) ای عاشق دلسوخته رنج پذیر
که شتابنده تر از برق شتابان رفتی

چون نگشتند ز درد تو طبیبان آگاه
به شفاخانه حق، از پی درمان رفتی

اشعار اعلامیه ترحیم در سوگ فرزند:

شد فصل بهار و شدم از غصه هلاک
دارم جگری کباب و چشمی نمناک

گلها همه سر ز خاک بیرون کردند
الا گل من که سر فرو برده به خاک

ناله

در سوک فرزند:

بیابان تا بیابان،‌ ناله دارم
در این دنیا، گلی گم کرده، دارم

اگر جویم گلم در این بیابان
به مثل بلبلی من ناله دارم

گلها

در سوک فرزند یا سنگ قبر:

گلها همه سر ز خاک بیرون آرند

الا گل من که سر فرو برده به خاک

پرم

در سوک فرزند:

یاران مددی پرم به خاک افتاده است

قلبم، جگرم، سرم، به خاک افتاده است

سرتاسر روزگار من پاییز است
تا سرو صنوبرم به خاک افتاده است

غمناک رفتی

جوان نازنین، در خاک رفتی
از این دنیای غم، غمناک رفتی

زدی آتش به جان دوستداران
چو گل پاک آمدی و پاک رفتی

به جای جوان نازنین می‌توان (خواهرم/ دخترم/ مادرم / پدرم) (ای نازنین) استفاده کرد

لالا

جهت سنگ قبر و سوگ فرزند:

لالایی کن بخواب، خوابت قشنگه
گل مهتاب شبا، هزار تا رنگه

یه وقت بیدار نشی از خواب قصه
یه وقت جا نمونی تو شهر غصه

شیرین زبانی

در سوک فرزند:

به صداقت صدای قشنگت،

به لطافت عاطفه ات،

به محبت و مهربانی ات،

به زیبایی چهره معصوم و قشنگت،

تنها با یاد شیرین زبانی هایت دلخوشیم

تار مو

در سوک فرزند:

بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشکند

قاب عکس توست اما شیشه ی عمر من است

بوسه بر مویت زنم ترسم که تارش بشکند

تار موی توست اما ریشه ی عمر من است

خندیدنت

 در سوگ فرزند:

مرغ دلم پر می‌کشد اندر هوای دیدنت
آرام جان باز آ، که من مشتاق آن خدیدنت

به ماتم مانده‌ام با صد هزاران آرزو
آغوش بازم، مضطرب در حسرت بوییدنت

 سرخ گل

در سوگ فرزند:

ای سرخ گل، که باد ربودت ز باغ من
گفتی به باد خیره، چه بر باغبان گذشت؟

دهن خندان

در سوگ فرزند:

جای گریه است بر این عمر که چون غنچه گل
پنج روز است بقای دهن خندانش

قامت رعنا

در سوگ فرزند:

ای جگر گوشه، که دیده ی من جای تو بود
دلم آشفته آن قامت رعنای تو بود

کی خبر داشتم از کینه این چرخ کبود
که چو صیاد کمین کرده، جویای تو بود

جوان

در سوگ فرزند:

گلی بودم نه وقت چیدنم بود
جوان بودم نه وقت مردنم بود

گلی بودم میان شاخه گلها
نه وقت زیر خاک خوابیدنم بود

اشعار مراسم ترحیم ، گرد آوری شده توسط وب سایت ایران ترحیم

مرگ جوان

در سوگ فرزند:

نگویم که مُردن روا نیست یا رب
ولی کاش مرگ جوانان نبودی!

نونهال برومند

در سوگ فرزند:

دریغا دریغا از این زندگانی
از این زندگانیّ و این دار فانی

نپاید در آن کس به ناز و به نعمت
نماند کسی اندر آن جاودانی

دریغا از آن نونهال برومند
از آن عقل و آگاهی و پاک جانی

دریغا از آن روی و آن خلق نیکو
و از آن درفشانی و شیرین زبانی

سرا پا وقار و کمال و شرافت
همه لطف بود و همه مهربانی

به نور ولایت دلی داشت روشن
گلی بود در بوستان معانی

مرا مجتبی روح و نور بصر بود
بود سخت بی او به من زندگانی

برفت از برم سوی گلزار جنت
به فصل بهار و بهار جوانی

مرا آرزو بود بعد از وفاتم
بخواند به روحم ز سبع المثانی

ایا سرو قد گلستان عمرم
ز حال پدر بعد رفتن چه دانی؟

پسر بود و نخل امید پدر بود
مَثَل بود در فهم و در کاردانی

ز عاشوریان و ز خیل حسینی
جوانان بیدار صاحب زمانی

بماندم من و فتنه و رنج دوران
گرفتی تو در کوی حق آشیانی

غم هجرت ای نور چشم رشیدم
غمی هست جانکاه اما نهانی

امیدم که از بحر غفران و رحمت
دهندت ز الطاف حق مژدگانی

جوان ناکام

در سوگ فرزند:

فلک تو خون به دل پیر و هم جوان کردی
گل همیشه بهار مرا خزان کردی

گل مرا بربودی به پیش چشمانم
به زیر خاک سیه بردی و نهان کردی

زیبا

در سوگ فرزند:

افسوس که زیبا پسرم، تاج سرم رفت
امید و چراغ دل و نور بصرم رفت

زد آتش سوزان اجل، بر گل عمرم
ناگاه از این باغ، گل نو ثمرم رفت

اشعار مراسم ترحیم ، گرد آوری شده توسط وب سایت ایران ترحیم

رخت دامادی

در سوگ فرزند:

حجله ام شد قبر و مادر رخت دامادی کفن
غم مخور ای جان مادر این بدی تقدیر من

آرزویت بود و مادر بهر من بندی حنا
مادرم زحمت نکش با خون خود بستم حنا

بدون لالایی

در سوگ فرزند:

خوابیدی بدون لالایی و قصه
حالا آسوده بخواب بی درد و غصه

دیگه کابوس زمستون نمی بینی
توی خواب گلای حسرت نمی چینی

دیگه خورشید چهرتو نمی سوزونه
جای سیلی های باد روش نمی مونه

دیگه بیدار نمی شی با نگرونی
یا با تردید که بری یا که بمونی

پژمان

در سوک فرزند:

ای گل نشکفته ام بابا چرا پژمان شدی؟
میوه قلبم چرا از دیده ام پنهان شدی؟

از برم رفتی، نگفتی بار دیگر یک سخن
همچو شمع از درد و غم سوزان شدی

جوان

در سوگ فرزند:

شاعران در وصف جوان بس سخن‌ها گفته‌اند
من زبانم الکن از توصیف این رنج گران

مهربانی‌های تو آتش به جان ما فکند
وه چه جان‌سوز است، داغ فرزند جوان

داماد

در سوگ پسر جوان:

ببوسم دستت ای بابا که پروردی مرا آزاد
بیا مادر تماشا کن که فرزندت شده داماد

به حجله میروم شادان و زخمی در(بر) بدن دارم
به جای رخت دامادی کفن خونین به تن دارم
یا
به حجله میروم شادان ولی زخمی به تن دارم

غنچه امید

آفتابی در جهان تابید و رفت
عمر کوتاهش جهان را دید و رفت

دست گلچین فلک با دست جور
غنچه امید ما را چید و رفت

چون پدرم

گه رخت، گاه لبت، گاه سرت می‌بوسم
دلم آرام نگیرد، چه کنم؟ چون پدرم

عطر پیکر

یادش به خیر آن که در آغوش گرم من
عطری ز بوی پیکر نازش فشاند و رفت

در دامن خیال من از بزم وصل خویش
صدها نهال از گل و ریحان فشاند و رفت

مرگ میلاد

بعد یک سال بنویسید: میلادم کبوتر شد و رفت
زیر باران بهار، غزلی خواند، دلش تر شد و رفت

چه تفاوت که چه خورده است، غم دل یا غصه
آنقدر غرق غمش بود که پرپر شد و رفت

روز میلاد، همان روز که طوفان شده بود
مرگ با لحظه میلاد برابر شد و رفت

او کسی بود که از غرق شدن می ترسید
عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت

سرود زندگی

کجا رفتی … عزیز من
زمین معرفت خیز، محبت جوش
عزیزم، جان من، همدرد گرم آغوش
همیشه خاطرم جاریست
مجبت از تو در دل یادگاریست
درودت باد، ای فرزند من بدرود
وجود تو سرود زندگانی بود

زود بود

قصه مرگ تو را ناگه شنیدن زود بود
درعزایت جامه اندر تن دریدن زود بود

آخر ای دختر من (یار من) (یار همه)  ای مظهر لطف و وفا
در دیار جاودان منزل گزیدن (خریدن) زود بود

به جای سطر سوم در جایی آمده بود:
آخر ای جان پسر، میوه جانم رضا

حافظ در مرگ فرزند

ابیات زیر از حافظ است که برای مرگ فرزند گفته است:

دلا دیدی که آن فرزانه فرزند
چه دید اندر خم این طاق رنگین

به جای لوح سیمین در کنارش
فلک بر سر نهادش لوح سنگین

و یا بیت زیر:

قره العین من آن میوه دل یادش باد
که خود آسان بشد و کار مرا مشکل کرد

جوان

من آن گل پرپر شده دست زمانم
بر سنگ مزارم بنویسید، جوانم

به مقصد نرسیده به سرآمد سفرم زود
این حادثه شوم کجا بود،‌ندانم؟

گردآوری توسط ایران ترحیم

به این پست امتیاز دهید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تماس با ما